سیگار زر بابام کارگر بود. پولدار نبود. معلم هم نبود. اما مهربان بود. همیشه بوی سیگار میداد. روزی یک پاکت میکشید. یک روز زر، روزی شیراز، گاهی هما و شاید هم اُشنو. دستهای زبرش را روی صورتم میکشید. وقتی به چشمهای سیاهم نگاه میکرد نگاهش پر از ادامه » 1402/07/21 ۱۲ دیدگاه