خاطره

کتاب علوم سال پنجم

آقای بازرس

آقای بازرس سن‌وسال و حس‌و‌حالم در حوالی ۱۰ سالگی پرسه می‌زد که چندوچون کشتن یک نفر را از سر می‌گذارندم. در خیالم شکیبایی می‌کردم تا روز به ظلمت آلوده شود. آن‌گاه از دیوار خانه‌اش بالا می‌رفتم. هنگامی که در خواب بود دشنه را تا بُن

ادامه »