اجتماعی

آیا اسم خود را دوست دارید؟

اسمش را پرسیدم گفت: «مجتبی» به خودم اجازه دادم کمی سر به سرش بگذارم گفتم: «آخه مجتبی هم شد اسم؟» گفت: «نه خیلی، اسمِ تو شناسنامه‌ام اینه» گفتم: «پس چی صدات می کنن؟» گفت: «کاوه» گفتم: «مجتبی هم بد نیس» گفت: «خب شاید» گفتم: «اسم

ادامه »

از خود‌شیفتگی جمعی چه می‌دانید؟

تعریف خودشیفتگی جمعی اگر شما طرفدار متعصب و دو‌آتشه یکی از تیم‌های پرسپولیس و یا استقلال هستید. اگر به آریایی بودن خود می‌بالید. اگر از این‌که سفید‌پوست هستید، مسلمان و یا طرفدار فلان گروه موسیقی هستید احساس غرور و افتخار می‌کنید باید بگویم که شما

ادامه »

برداشت‌های متفاوت از رفتار‌های خود‌آگاه و ناخودآگاه

منافع و خواسته‌های آدم‌ها در بیشتر موارد، یک‌سان و شبیه به‌ هم می‌باشد. چیز‌هایی که فردی را خوشحال و یا ناراحت می‌کند می‌تواند در مورد عده بی‌شماری از آدم‌ها هم همین نتیجه را در پی داشته باشد. اما با توجه به فردیت و گوناگونی در

ادامه »

چقدر خرافاتی هستیم؟

مسافری را بدرقه می‌کنید که در آستانه در، قرآن را می‌بوسد و از زیر آن رد می‌شود. او اطمینان خاطر دارد این کار او را از خطرات احتمالی مصون نگه می‌دارد. به ساعتش نگاهی می‌اندازد کمی دیر شده است. اگر پایی بردارد و دستی بجنباند

ادامه »

شکل‌گیری باورمندی از کوره تا کوزه

آلن دوباتن در کتاب تسلی‌بخشی‌های فلسفه کوزه‌گری را مثال می‌زند که برای ساختن یک کوزه خاک مناسب را از محلی مشخص و نسبتاً دور تهیه کرده، گِلی مخصوص ساخته و بر چرخی استوار می‌کند. متناسب با ضخامت کوزه تعداد دور گردش چرخ در دقیقه را

ادامه »

در جست‌وجوی حقیقت

بیزارم از  بیهوده زیستن بی‌تفاوت وَهمِ کژ‌‌اندیشان کور را به تماشا نشستن روی‌گردانم از قربانیان جهل آنان که می‌پندارند کلید‌‌دار صندوقچه‌ی  حقیقت‌اند و چه زود‌هنگام در آغازِ این عمر اندک بی هیچ رنج و تکاپوئی شراب باور را سرکشیده‌اند دوگانه‌راهی است در پیش رویم راه

ادامه »

نوشته‌های مرموز

باز هم به اتاقم آمد. با ماسکی سفید شبیه پاپیون در زیر چانه‌اش. از من خواهش کرد از پشت میزم برخیزم و به آن طرف میز بروم. درخواستش را با کلافگی پذیرفتم. جلوی میز رو در رویش ایستادم. تعدادی فرم به هم پیوسته کنار چاپ‌گر

ادامه »

داستان کوتاه پرسپولیسی هستی یا استقلالی؟

مسابقه تمام شد. یک‌ بر‌ صفر. برای خروج از ورزشگاه غوغائی بود. با سرعت خود را به پارکینگ ورزشگاه رساندم. می‌دانستم قرار است چه اتفاقاتی بیفتد. عده‌ای با پرچم و لباس‌های آبی‌رنگ و گروهی با رنگ قرمز این‌طرف و آن‌طرف می‌رفتند. فحش‌های رکیک رد و

ادامه »

ثانیه های بی قرار

نوزده، هجده، هفده، هنوز ترمز دستی بالاست. نیم کلاچ و گازهای پی در پی، دور موتور از ۳۰۰۰ بالاتر می رود.ماشین همچون سگی حمله ور به جلو می تازد. اما افسارش او را سر جایش نگه می دارد. هفت، شش، پنج، دستی را می خواباند

ادامه »