داستانک کارت ویزیت «میشه شمارهتونو داشته باشم؟» «بله، الان کارتم رو بهتون میدم» کشوی میزش را باز کرد و چشمش به ساندویچی که صبح همسرش برایش آماده کرده بود افتاد. کشو را بست ادامه » ۱۴۰۱/۱۲/۰۱ ۱۲ دیدگاه
نمیدانم را از زبان من بسیار خواهید شنید جهان هستی پر است از روابط علمی، علّی و گاه عجیب و غریب. محیط پیرامون ما نیز تا آنجایی که به ساحت تجربهی ما درآمده است به نسبت کل هستی ادامه » ۱۴۰۱/۱۰/۲۶ ۱۴ دیدگاه
چلیپای رنج صلیب، یادبود رنجِ آدمی است نگاه کن که چگونه مصیبتبار تا قربانگاه بر دوشِ زخم خورده میکِشد چلیپایِ رنج خویش را تا کِی جان از کف بگذارد و کجا بار ادامه » ۱۴۰۱/۱۰/۲۵ ۹ دیدگاه