گریه،تنهائی،خلوت اگر میگریم ملامتم نکنید من از تبار گریه میآیم بدرقهی راهم گریهی مادر بود توشهی راهم چشمانی نمدار و تنهایی، که مپرس ای تنهایی! ای تنهاترین واژهها! آندم که به ادامه » ۱۳۹۴/۱۲/۱۸ بدون دیدگاه
سوگند تو بیا که در این غربت دور می رسد شاخ سپیدار به سرمنزل ماه می رود آب به دیدار کویر می روم مست به معراج خیال و در این خلوت ادامه » ۱۳۹۴/۱۰/۲۷ بدون دیدگاه
ناتمام سلامم را نمی خواهی نگاهم را نمی خوانی کلامم را تو نشنیدی و نامم را نمی دانی سلامم را که از اعماق قلبم اوج می گیرد نگاهم را که سرگردان ادامه » ۱۳۹۳/۱۲/۰۳ بدون دیدگاه