مقاله‌ها و داستان‌های مجتبی طاهری

سرباز وطن پرست

میهن پرست

محمد از همان روزهای اول توجهم را به خودش جلب کرده بود. در یادگیری سریع بود. تمامی درس‌های نظری و آموزش‌های عملی را با بهترین نمرات پشت سر می‌گذاشت. طوری از جنگ و نبرد حرف می‌زد که گویی برای آن، پا به دنیا گذاشته است. او بهترین افسر دانشکده‌ بود.

ادامه »

اتوبوس دو‌طبقه

بچه که بودم تهران برایم خاطره‌ای فراتر از برج آزادی بود. اتوبوس‌های دوطبقه‌اش را دوست داشتم. مخصوصا قرمزهایش را. اتوبوس‌هایی با سقف‌هایی تو رفته، ناصاف و صدمه دیده به علت برخورد با زیر پل‌ها. خیلی کم پیش می آمد که به تهران سفر کنیم. هرچند سال یک‌بار. همیشه آرزو داشتم

ادامه »

نیمکت

او همیشه چشم‌به‌راه است. نه سرمای سوزناک بهمن، نه تابش آتش‌زای خورشید مرداد، نه طوفان غبارآلود پاییزی و نه وسوسه‌ی سایه‌سار درختان بیدِ کنار جویبار نتوانسته‌اند ایستادگی و پای‌مردی او را بر‌ هم بزنند. سالیان دوری‌ است که آن‌جا با همان هیبت ایستاده است. رنگ‌ و‌ رویش چون گذشته نیست

ادامه »