مقالهها و داستانهای مجتبی طاهری

اتوبوس دوطبقه
بچه که بودم تهران برایم خاطرهای فراتر از برج آزادی بود. اتوبوسهای دوطبقهاش را دوست داشتم. مخصوصا قرمزهایش را. اتوبوسهایی با سقفهایی تو رفته، ناصاف و صدمه دیده به علت برخورد با زیر پلها. خیلی کم پیش می آمد که به تهران سفر کنیم. هرچند سال یکبار. همیشه آرزو داشتم
۳ دیدگاه

نیمکت
او همیشه چشمبهراه است. نه سرمای سوزناک بهمن، نه تابش آتشزای خورشید مرداد، نه طوفان غبارآلود پاییزی و نه وسوسهی سایهسار درختان بیدِ کنار جویبار نتوانستهاند ایستادگی و پایمردی او را بر هم بزنند. سالیان دوری است که آنجا با همان هیبت ایستاده است. رنگ و رویش چون گذشته نیست
۱۲ دیدگاه