ثانیه های بی قرار نوزده، هجده، هفده، هنوز ترمز دستی بالاست. نیم کلاچ و گازهای پی در پی، دور موتور از ۳۰۰۰ بالاتر می رود.ماشین همچون سگی حمله ور به جلو می تازد. اما ادامه » ۱۴۰۰/۰۸/۲۹ بدون دیدگاه
پائیز پنجره رو به خیابان باز است بوی باران و نم چوب صنوبر جاری ست عابری خسته و سیگار به دست توده ابری به هوا افشانده ست یاسمین پشت به دیوار ادامه » ۱۴۰۰/۰۸/۲۷ بدون دیدگاه
در مبارزه با دخترم همیشه پیروزم نزدیکترین شهربازی به خانهمان «خورشید طلایی» نام دارد. آخر هفته که میرسید سنا میگفت : «پدر! برویم گُلدنسان (خورشید طلائی)؟». بعد با هم به شهربازی میرفتیم و بازیهای مختلفی را ادامه » ۱۴۰۰/۰۸/۲۴ ۲ دیدگاه