صلیب، یادبود رنجِ آدمی است نگاه کن که چگونه مصیبتبار تا قربانگاه بر دوشِ زخم خورده میکِشد چلیپایِ رنج خویش را تا کِی جان از کف بگذارد و کجا بار بر زمین نهد این آدمیزادهی رنجور، در انتهای هستی درد، قامت درختی است برایستاده در
گاهی برو بیرحمانه و نامهربان خاطراتت را جا بگذار حافظهات را با خود نبر اما بعضت را توشهی راهت کن پلها را پشت سرت خراب کن به برگشتن لحظهای فکر نکن در همین رفتن است که آدم دیگری میشوی اینجا و اکنون را رها کن