مجتبی طاهری
مجتبی طاهری
بایگانی‌ها

دیروز با مادرم تماس گرفتم تا حالش را بپرسم. در میان حرف‌هایمان  به یک‌باره گفت : “شنیدی ساجعلی را کشته‌اند؟”. خبر را سریع و کوتاه به من داد . انگار در همان یک‌صدم ثانیه اول از گفتنش پشیمان شده بود تا خاطر مرا آزرده نکند . گویی می‌خواست هم گفته باشد و هم نه. به این امید که من نشنیده باشم و یا ابعاد فاجعه را در حد قد و قواره خبر کاهش دهد .

اما کار از کار گذشته بود.آنقدر یکه خوردم که بی‌درنگ پرسیدم :”کدام ساجعلی؟”. گفت: “پسر عمویت”. راست می گفت، مگر چند تا ساجعلی داشتیم.

 ساجعلی فامیل پدری بود. راننده کامیون بود و طبق شنیده‌ها احتمالاً مالک سه دانگ از آن. یکی دو ماه پیش بود که او را دیده بودم. آن‌طور که مادرم شنیده بود او  را به قتل رسانده‌اند تا ماشینش را به سرقت ببرند. ماشین اوراق شده‌اش را حوالی شهرستان اراک بدون چرخ جا گذاشته و رفته بودند. چرخ‌هایی که چرخ زندگی‌اش بودند و حالا برای همیشه از حرکت ایستاده بودند.

پیکر بی جان او امروز به خاک سپرده شد. زندگی همچنان ادامه دارد و روزگار می‌چرخد.چه با چرخ‌های ماشین ساجعلی و چه بدون آنها.

لطفاً دیدگاه خود را بنویسید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *