جهان هستی پر است از روابط علمی، علّی و گاه عجیب و غریب. محیط پیرامون ما نیز تا آنجایی که به ساحت تجربهی ما درآمده است به نسبت کل هستی سرشار از نادانستههاست. پیش از حرکت به سوی دانایی و حقیقت، چیزی که مهم است احساس نیاز به دانستن و شرمآور بودن نادانی است. اگر به جستوجوی حقیقت باشیم میباید پندار یقین را زیر پا بگذاریم. گاهی توهّم دانایی آنقدر عمیق و راسخ میشود که به یقینی کور تبدیل میگردد. حقیقتیافتگی بدون رنج میسر نمیگردد. حقیقت نه آن است که جمعی بر آن اجماع و اتفاق دارند. آدمی نیازمند دستیابی به حقیقت است اما دچار خودفریبی شده و دستیافتنیترین دانستهها را حقیقت پنداشته و بر آن پای میفشارد. از سقراط بیاموزیم تکرار جملهی کوتاه “نمیدانم” را.
14 پاسخ
کاش بشود به ندانستن خویش معترف باشم.
بسیار عالی
دقیقن همینطوره. من هم همیشه با خودم میگم نکنه دچار توهم آگاهی بشم!
عالی و تامل برانگیز برای ما انسانی که همواره دوست داریم بگوییم : می دانم
گاهی توهّم دانایی آنقدر عمیق و راسخ میشود که به یقینی کور تبدیل میگردد.
درود اقای طاهری عزیز. ممنونم از جواب دلگرم کنندهتون.
تواناتر از همیشه باشین.🌹🌹
سلام آقای طاهری
وقت بخیر
سایت شما را به طور گذرا دیدم. در باره من را خوندم جالب بود.
برای طراحی و مطالب خوب تون تبریک میگم و آرزوی موفقیت روز افزون براتون دارم.
سلام سرکارخانم صادقی، سپاسگزارم از لطف شما.
از سقراط بیاموزیم تکرار جمله نمیدانم را.
این جمله واقعن زیبا بود. برای دیدن باید چشم هارا باز کرد و “نمیدانم” همان پلکی است که گشوده میشود.
چه تعبیر زیبایی بهکار بردید. آفرین امیررضا جانم
من شما را استاد میدونم. پای درس و نوشتهی شماییم استاد.
امیر گرامی شما لطف دارید. من در ابتدای راهم. تلاش میکنم بیشتر بیاموزم. فقط همین. نوشتههای شما هم زیباست. مخصوصن طرحهاتون. هر روز بهتر از روز قبلند. پیشرفتتون قابل مشاهده است. موفق باشید.
نمیدانم حقیقتی است غیرقابل انکار…
قلمتان مانا
و چهخوب که میدانیم که نمیدانیم.
حتا خواندن کلمه دانایی حس خوبی میدهد. به دنبال حقیقت بودن و آگاه شدن، به زندگی معنا میبخشد. مغرور شدن به دانایی و توهم دانش باعث عدم پیشرفت ما میشود. همیشه میخواهم قدم در راه کسب دانش بگذارم تا هر لحظهای که مردم، از این بابت با رضایت خاطر نفسهای آخر را بکشم. تنها آرزوی من همینه و تا جاییکه در توانم باشه، در این زمینه، سهلانگاری نمیکنم.
هر کتابی که میخوانم و هر مطلبی را که از کتاب و فضای مجازی میبینم، تازه متوجه میشوم که چقدرررر بیسوادم. احساس دردناکیه ولی به خودم میگویم: «امیدوار باش، او هم روزی مثل تو شروع کرده. رنج و مرارتها کشیده تا به اینجا رسیده. پس تو هم بجنب و تلاش کن».
درود خانم فتحی عزیز. برای شما عمری طولانی و پر از دانایی آرزومندم. نگران نباشید: «آب دریا را اگر نتوان کشید هم به قدر تشنگی باید چشید»