بدا بر مردمی که دچار خودشیفتگی جمعی شدهاند. آدمهای بیطبقهای که هیچند و میگردند و میگردند تادستهای برای خود دست و پا کنند و به آن بپیوندند تا هویتی که نه از آنِ خودشان بلکه تمامأ با فردیتشان بیگانه است بهدست بیاورند. قومیت، لهجه، نژاد، شغل، ثروت، نام محله، جنسیت و هزار چیز دیگر که فاقد ارزش ذاتی میباشند را نه به عنوان تفاوت که به عنوان تمایز و برتری برمیگزینند تا خودی نشان دهند و عرض اندامی کنند. فرودستان خود را تحقیر و بر آنها فخر میفروشند و بهناچار نسبت به طبقهی فرادست خود احساس حقارت و حسادت میکنند. محرومند از دانایی و کرامت ، آسیبپذیرند و شکننده. اما از اینکه قهرمانی ملی، ورزشی و یا هنری دارند، و یا اینکه نژادشان آریایی است بر خود میبالند. اینان تصور میکنند که اگرچه محرومند اما چون به برترین نژاد، فلان ملیت یا قومیت و غیره تعلق دارند مهم هستند.
شخصی لاغر و نحیف دست خود را بر روی شانهی «بروس لی» گذاشت و گفت: «هیچکس حریف ما دو نفر نمیشود». این طنز بهدرستی گویای آن چیزی است که به آن اشاره شد.
7 پاسخ
چقدر دوست داشتم این پست رو. خصوصا اون جملهی یکی مونده به آخرو؛
«شخصی لاغر و نحیف دست خود را بر روی شانهی «بروس لی» گذاشت و گفت: «هیچکس حریف ما دو نفر نمیشود»
ما ترکا یه مثل داریم هر وقت دیدیم کسی به زور خودشو به یه گروهی وصل میکنه تا احساس ارزشمندی بکنه میگیم: «بیز اوش نفری هارا آپاریسوز؟»
معنی جمله میشه: «ما سه نفرو کجا میبرین؟»
حکایت اون آقاههس که میگه هیشکی حریف ما دو نفر نمیشه.
دلم نمیاد جریان جمله رو نگم؛
دو نفر دعوا میکنن و یکی میره وسط واسه میانجیگری. بعد میخوان این دونفرو ببرن کلانتری، اونی که میانجی بوده برای جلب توجه با صدای بلند داد میزنه:
«ما سه نفرو کجا میبرین؟»
به نکتهی خیلی خوبی اشاره کردین. من به خودم میگم، آریاییها چه کار خوبی انجام دادن، چه اندیشهای داشتن؟ منم بیام همون کارو انجام بدم اگه ادعام میشه. اگه مثلا افتخار شهر من ستارخانه، ببینم اون چی کار کرد برای شهرش؟ برای وطنش؟ برای آدما؟ چه جوری ذهنشو کنترل کرد؟ منم بیام همون کارو بکنم. اگه افتخارم اینه که مولانا مال ماست نه مال یکی دیگه، بیام ببینم اصلا مولانا چی گفته؟ مطمئن هستم اگه آثارش رو مطالعه کنم، چنان آرامش و بینش قشنگی بهم منتقل میشه که دیگه برام مهم نیست مولانا مال کیه و سرش نمیجنگم. اگه با خوندن شرح رشادتها و دلاوریهای گذشتگان مو به تنم راست میشه بیان تصور کنم اونا اگه الان بودن چه جوری فکر میکردن واکنشهاشون چی بوده؟ اگه به خون ایرانی که توی رگهام جریان داره افتخار میکنم و میخونم : «ایران ای خرمبهشت من» برم ببینم روحالله خالقی کی بوده؟ طرز تفکرش چی بوده؟ چی کارا کرده؟ چرا بعد از گذشت سالها شعرش قلب همهی ایرانیا رو بهم پیوند میده؟ اگه افتخار من اینه که از نسل بابکم و مدام میگم : «آز یاشا، آزاد یاشا» برم ببینم بابک چطوری تونسته ذهنشو کنترل کنه و از وطنش در برابر هجوم بیگانگان و زورگویان دفاع بکنه؟
من تازگیها به این نتیجه رسیدم که اگر کسی یا چیزی برای من تحسینبرانگیزه و باعث میشه بادی به غبغب بندازم و بگم من آشنای فلانیم، من اهل فلانجام و… بیام ببینم من با اون آدما یا اون موردها چه ارزش مشترکی دارم؟ بعد بررسی کنم رفتارشونو، زندگی اونا رو به عنوان یه انسان مطالعه کنم ببینم اونا چه جوری حال خودشونو خوب نگه میداشتن؟ چه جوری ارزشها و اصول رو رعایت میکردن؟ چه جوری مراقب اصالت و زلالی روانشون بودن توی دورهای که پر بوده از نامردی و رذالت. اون وقت قلبم هم گرم میشه به اینکه کسایی بودن که مشکلاتی از جنس من و یا خیلی بدترشو داشتن اما پای ارزشهای اصیلشون موندن و ساختن اون دنیای قشنگو. میخوام ازشون یاد بگیرم که اگه هر شرایطی ناامیدم کرد، پایداری کنم و خودم خلق کنم اون دنیای پر از امید رو.
آفرین به این ذهن باز و خلاق. برای چند سطر من چقدر نوشتید! آشنایی شما با مفاخر ملی قابل تحسینه. این نشان از حساسیت بالا و مطالعه زیاد شما داره. فلسفهی زیبای شما از نوشتهتون پیداست. مخاطبینی مثل شما وادارم میکنن دقیقر و سنجیدهتر بنویسم.
ممنونم از لطف شما آقای طاهری. من از خوندن نوشتههاتون خیلی لذت میبرم چون در وهلهی اول خیلی روان و با رعایت اصول نگارشی درست، مینویسین و دوباره در وهلهی اول، دید عمیق و موشکافانهی شما رو در تحلیل مسائل مختلف تحسین میکنم. خوندن نوشتههای شما مثل یه بازی فکری میمونه و من ازبهچالشکشیدهشدن ذهنم لذت میبرم. منتظر پست جدیدتون هستم.
خانم مددی بسیار سپاسگزارم از تعریف دستودلبازانهی شما. 🌹🌹
درود آقای طاهری.
انسانهای آگاه و فهیم، هیچوقت این رفتارای ناشایست و دور از انسانیترو انجام نمیدن. به امید آگاه شدن همه.
درود به شما.
نتیجه گرفتم که ما انسانها باید به هویت اکتسابی خودمان (که با تلاش و همت بلند به دست میاد) افتخار کنیم و نه به هویت انتسابی خودمون، نظیر نژاد و رنگ پوست و لهجه و قومیت، اگر هم میخواهیم به دستهای انسان متصل بشیم، کسانی باشن که در پی رشد هستن و به دانش و تجربه خودشون میبالن نه به چیزی که در بدست آوردنش هیچ نقشی نداشتن.
ذره را تا نبود همت عالی حافظ
طالب چشمه خورشید درخشان نشود
خوشحالم که این متن رو منتشر کردید و هر مطلب خوب گوشهای از وجود آدم رو رشد میده. این تاثیر چند برابری داشت.
دقیقن. چیزی که میشه بهش بالید دستاوردها و برتریهای اکتسابی است نه اون چیزی که در داشتنش هیچ نقشی نداشتهایم.